كيميا كيميا ، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 20 روز سن داره

قند عسل مامان و بابا

شروع سال جدید و خانواده کوچیک ما

عزیز دلم نمیدونم چرا مدتیه وقت نمیکنم بیام و تو وبلاگت از روزانه هامون بنویسم ..سال 92 با همه خوبی ها و بدی هاش تموم شد و رفت و حالا وارد سال جدید شدیم ...امسال برامون خیلی خوب و زیبا آغاز شد و شما هم که امسال سه سالگیت رو پشت سر میذاری و وارد چهارمین سال زندگیت میشی خیلی خیلی خانوم تر و شیطونتر شدی و درست مثل یه گوله انرژی شدی که دیگه ظهرا هم از خوابیدن در میری و همش و همش دلت بازی میخواد و به قولی از بازی سیرمونی نداری...تو تعطیلات عید هم حسابی بهت خوش گذشت و انگار امسال بیشتر مفهوم عید رو میفهمیدی و ازش لذت میبردی...به خصوص از دید و بازدید ها و از عیدی هایی که میگرفتی...هر روز امار جاهایی رو که رفتیم و نرفتیم رو میگرفتی و ازمون میخواستی ک...
29 فروردين 1393

روزهای سرد زمستونی و خونه گرم و دوست داشتنی ما

عزیز دل مامان ،نفسم ، وجودم و همه زندگی ام این روزهایی که به سرعت میگذره و گل قشنگ زندگیمون رو به چهار سالگی نزدیک میکنه اونقدر شیرینه و دلچسب که حد نداره...این روزا تازه میفهمم که چرا سه سالگی مرزه برای خیلی چیزا و شما چقدر تغییر کردی و چقدر بزرگتر و عاقلتر و شیرین زبون تر شدی و روزی نیست که با حرفای قلمبه سلمبه و کارای بامزه ات ما رو به خنده نندازی ... عزیزم این روزای سرد زمستونی خونه کوچیک ما پر از عشق و صفا و صمیمیته و با بودن تو و نفس های گرمت در کنار من و بابایی خیلی خیلی لذت بخش و رویایی...گاهی باورم نمیشه که خدای بزرگ منو لایق این کرد که با بودن تو حس قشنگ مادر بودن رو درک کنم و لذت ببرم... این روزا هیچ از اینکه کارم رو رها کرد...
1 فروردين 1393
1